من عاشق این قسمت ازنمارم یادمه. وقتی سایه های ابر می افتادن تو سیه کوه. من نگران از اینکه. هوا مه الود نشود …. اخر کوه نباید مه الود باشد …دوست نداشتم هیچ گاه کوه در هاله ای. از ابر غرق شود …. چون نمیتوانستم دیگر رد گله گوسفندا رو پیدا کنم امشب در کدامین نقطه این کوه هستن …. و دیگر نمیتوانستم شعله اتش گونهای خشک رو ببینم ….. روزها رو میشمردم تا بفهم چند روز طول میکشد تا به نوک قله کوه برسند و دوباره سر ریز شوند ….. شبای مخملی پرستاره بماند .
0 707 کمتر از چند دقیقه